بررسی مفهوم «احسان» و «محسنین» در قرآن کریم
چکیده:
واژه «احسان» از ریشه «حُسن» به معنای زیبایی و نیکی می باشد که در قرآن در سه معنا به کار رفته است: ۱ـ تفضّل و نیکی به دیگران، ۲ـ انجام و سر و سامان دادن به امور و کارها به وجه نیکو و کامل، ۳ـ انجام اعمال و رفتار صالح. احسان در این کاربرد تقریباً مترادف با تقوا و پرهیزکاری است.
از بررسی موارد کاربرد واژه «محسن» و مشتقاتش در قرآن، استفاده می شود که این واژه دارای دو معنی و کاربرد است: ۱ـ نیکی و خیر رساننده به دیگران، ۲ـ انجام دهندة اعمال و رفتارهای صالح و نیک. مقام محسنان در این کاربرد از برخی مقامات متقیان برتر است، و به طور کلی این واژه در این معنی و کاربرد خود بیشتر به کسانی اطلاق شده که از ایمانی راسخ و ثبات قدم در راه ایمان و انجام تکالیف الهی برخوردار بوده اند.
مقدمه:
از واژه ها و مفاهیمی که در قرآن کریم به صورت فراوان به کار رفته، واژه «احسان» و «محسنین» است، تا حدّی که از مشتقات ریشة اصلی این واژه (ح ـ س ـ ن) جمعاً ۱۹۴ کلمه در قالب ۲۸ ریخت و صورت، به کار رفته است. کلمه «احسان» با مشتقاتش، ۳۴بار و واژه «محسن» با مشتقاتش ۳۹ بار در قرآن کریم آمده است.[۱]
توجه به این مسئله نظر هر قرآن پژوهی را جلب می کند که این واژه را مورد دقت و بررسی قرار دهد، تا مفهوم یا مفاهیم و وجوهی که در آن استعمال شده اند را دریابد. لیکن از آنجا که بررسی کلیة مشتقات واژه «حسن» کاری گسترده است، از میان این واژه ها، دو واژه «احسان» و «محسن» با مشتقاتشان را، به خاطر اهمیت و بار معنایی بسیار چشمگیری که دارند و می توانند ما را با برخی از رفتارها و اوصاف مؤمنان و بندگان خوب خدا به صورت دقیق تر آشنا کنند، مورد بررسی قرار می دهیم. به ویژه اینکه ملاحظه می کنیم خداوند در قرآن کریم بارها با تعبیر «ان الله یحبّ المحسنین» مورد محبت الهی بودن «محسنان» را بیان می دارد و نیز با این وصف و عنوان پیامبران بزرگ خود، مانند نوح(ع) و ابراهیم(ع) را توصیف کرده است.
بررسی ریشة لغوی واژه ها:
واژة «احسان» و «محسنین» از ریشة «حُسن» است. لغت شناس معروف، ابن فارس، دربارة معنی «حُسن» می نویسد: «الحاء و السین و النون، اصل واحد، فالحُسن ضد القُبح»؛ این واژه ریشة تک معنایی دارد، و به معنای ضد و مخالف زشتی است».[۲]
البته ضد و مخالف زشتی ممکن است هر یک از معانی زیبایی و یا نیکی باشد، و در نتیجه واژه حسن در هر یک از «جمال و زیبایی» و «خوبی و نیکی» قابل کاربرد و اطلاق است. همچنان که در قاموس قرآن به مطلب فوق تصریح شده است: «حُسن بر وزن قفل، زیبایی، نیکویی، هر دو این معنی در قرآن یافت می شود، مثل «و لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیبًا [۳]؛ و نه تو را است که آنها را به همسران دیگر عوض کنی، اگر چه «زیبایی» ایشان تو را به شگفت آورد.» و مانند: « وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا[۴]؛ انسان را نسبت به پدر و مادرش به نیکی سفارش کرده ایم»[۵] تعریفی که راغب اصفهانی از واژة «حَسَن» ارائه می دهد نیز مؤید مطلب فوق می باشد؛ ایشان می نویسد: «الحَسَن عبارة عن کل مبهج مرغوب فیه؛ حَسَن عبارت است از هر چیز بهجت آفرین و شادی بخش که مورد رغبت و آرزو باشد»،[۶] زیرا بدیهی است که امر خوشایند شامل هر یک از «زیبایی» و «نیکی» می گردد.
البته نویسنده کتاب لغت قاموس به یکی از دو کاربرد «حُسن» دقیقاً اشاره کرده و آن را به زیبایی معنا نموده است: «الحُسن الجمال». علاوه بر دو آیه ای که پیش تر درباره کاربرد واژه «حُسن» در هر یک از زیبایی و نیکی بیان شده، شاید بتوان ادعا نمود که واژة «حَسَن» که در آیه ۳۷ سورة آل عمران دو بار آمده، هر کدام در یکی از دو معنای مذکور به کار رفته است، نخست در معنی «نیکو» و سپس در معنی «زیبا»: « فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا؛ پس پذیرفتش خدا پذیرفتنی نیکو و رویانیدش روئیدنی زیبا». آیه فوق درباره حضرت مریم و تولد او و پذیرش و پرورشش از سوی خداوند می باشد. در کتاب «مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید» در این باره آمده است. باید خاطرنشان ساخت که در این آیه، حَسَن دو بار و به توالی آمده است؛ در بار اول معنای آن رفتار «نوازشگرانه و نیکویی» است که خداوند نسبت به حضرت مریم نشان می دهد. و در بار دوم پرورش «تندرستانه» او را تا زمانی که زنی زیبا شود، متبادر ذهن می سازد».[۷]
اگر چه این احتمال که واژه مذکور در «أنبتها نباتاً حسناً» به معنی پرورش نیکوی اخلاقی و روحانی مریم باشد بسیار قوی به نظر می رسد، همچنان که دیدگاه بسیاری از مفسران از جمله علامه طباطبایی در «المیزان»[۸] و نویسندگان تفسیر نمونه، همین احتمال است. در تفسیر نمونه آمده است: «تعبیر انبات» یعنی «رویانیدن» در مورد پرورش مریم، اشاره به جنبه های تکامل معنوی و روحانی و اخلاقی مریم است[۹]»
مفهوم احسان
با توجه به بررسی موارد استعمال کلمه «احسان» در قرآن کریم، چنین به نظر می رسد که این کلمه دارای معانی کاربردی زیر است:
۱ـ خوبی و نیکی به دیگران
همچنانکه در قرآن آمده است: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا[۱۰]؛ یاد کنید که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید و با مردم به زبان خوش سخن بگویید[۱۱] و در سوره الرحمن آمده است: « هَلْ جَزَاءُ الإحْسَانِ إِلا الإحْسَانُ [۱۲]؛ آیا جزای نیکوکاری، جز نیکوکاری است؟» البته در آیه فوق کلمه احسان دو بار و به توالی به کار رفته است. بار اول احسان به معنی مطلق رفتار نیک انجام دادن است. که در آینده از آن بحث خواهیم کرد.
در بار دوم، احسان در همین معنا و مفهومی به کار رفته است که در اینجا در صدد بیانش هستیم، یعنی انعام و نیکی به غیر، به همین جهت برخی از مفسران به استناد همین آیه، گفته اند پاداش الهی در قیامت بیش از عمل انسان در دنیا خواهد بود؛ زیرا تفاوت عدل و احسان این است که در عدل جزا و پاداش به اندازه عمل است، اما در احسان، پاداش و جزا بیش از عمل و رفتار است؛ همچنان که راغب اصفهانی در این باره می نویسد: «احسان چیزی برتر از عدالت است، زیرا عدالت این است که انسان، آنچه بر عهدة اوست را انجام بدهد، و آنچه متعلق به اوست را بگیرد، ولی احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق او است را بگیرد.»[۱۳]
همچنین حضرت علی(ع) در نهج البلاغه دربارة تفاوت رعایت عدل با رعایت احسان می فرماید: «العدل الانصاف و الاحسان التفضل؛ عدل رعایت انصاف و احسان انعام و بخشش است.[۱۴]»
در مورد این صورت از کاربرد احسان، در نهج البلاغه آمده است: «أحسنوا فی عقب غیرکم تُحفظوا فی عقبکم؛ به بازماندگان دیگران نیکی کنید، تا حرمت بازماندگان شما حفظ شود.»
۲ـ امر و کاری را به نحو نیکو و کامل انجام دادن
همچنان که در قرآن کریم آمده است: « الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۱۵]؛ کسی که هر چیز را که آفرید، نیکو آفرید». در تفسیر نمونه دربارة معنای آیه فوق آمده است: «آیه اشاره ای به نظام احسن آفرینش به طور عموم و سرآغازی برای بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او به طور خصوص است، «الذی أحسن کلّ شیءٍ خَلَقَه» و به هر چیز نیاز داشت داد، و به تعبیر دیگر بنای کاخ عظیم خلقت بر «نظام أحسن» یعنی بر چنان نظامی استوار است که از آن کامل تر تصور نمی شود».[۱۶]
در آیه ای دیگر خداوند می فرماید: « الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ [۱۷]؛ طلاق دو بار است پس از آن یا باید او را به طور شایسته[همسر خود] نگاه داشت، یا به نیکی رها کرد». منظور از «تسریح به احسان» یعنی رها کردن زن به نحو شایسته و نیکو انجام گیرد و همراه با اذیت و آزار نباشد، و به عبارت روشن تر، این کار به نحو احسن و خوب انجام گیرد. همچنان که در تفسیر نمونه آمده است: «همان طور که رجوع و نگاهداری زن قید «معروف» دارد یعنی رجوع و نگاهداری باید بر اساس صفا و صمیمیت باشد، جدایی هم مقید به احسان است یعنی تفرقه و جدایی باید از هر گونه امر ناپسندی مانند انتقام جویی و ابراز خشم و کینه خالی باشد»[۱۸]
واژة احسان در همین معنا و کاربرد در نهج البلاغه نیز به کار رفته است: «قیمة کلّ امریء ما یُحسنُه؛ ارزش هر انسانی به اندازه امور و کارهایی است که آنها را به نحو نیکویی انجام می دهد»[۱۹] در این کلام مقدار و ارزش هر انسانی، هم سنگ تخصص و مهارت و دانایی او بر انجام درست و نیکوی امور و کارها، شمرده شده است، که از آن اهمیت دانایی و تخصص و مهارت و آگاهی به انجام امور در انسان ها استفاده می شود. شاید به خاطر وجود همین نکته در عبارت فوق باشد که سید رضی جمع آوری کننده نهج البلاغه بعد از نقل عبارت بالا، می نویسد: «و هی الکلمة التی لا تصاب لها قیمة و لا توزن بها حکمة و لا تقرن إلیها کلمة؛ این از کلماتی است که قیمتی برای آن تصور نمی شود و هیچ حکمتی هم سنگ آن نبوده و هیچ سخنی والایی آن را ندارد.»
و نیز در نهج البلاغه آمده است: «و أحسنوا تلاوته، فإنّه أنفع القصص؛ قرآن را نیکو تلاوت کنید که سود بخش ترین سخن هاست.»[۲۰]
۳ـ انجام کارهای نیک و رفتار صالح
همچنان که در قرآن کریم آمده است: « قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ[۲۱]؛ بگو ای بندگان مومن از پروردگارتان پروا کنید، برای کسانی که در این دنیا نیکی کنند [و اعمال صالح انجام دهند] پاداش نیکو است». در این آیه «احسان » در مورد انجام اعمال نیکو و صالح و بروز رفتارهای شایسته به کار رفته است. و در سورة انعام آمده است: «ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ تَمَامًا عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ؛[۲۲] باری به موسی کتاب آسمانی دادیم، برای اینکه نعمت را بر کسی که نیکی [و اعمال و رفتار صالح] انجام داده بود…». در این آیه اعطای کتاب آسمانی به خاطر انجام اعمال و رفتار نیک و صالح از سوی حضرت موسی یا کلیه پیروان او (بنابر اختلاف تفاسیر) ذکر شده است.[۲۳]
البته روشن است که نیکی و انعام و تفضل به غیر، که یکی از معانی کاربردی احسان است و قبلاً از آن بحث شد، از جهت اینکه به خودی خود یک کار خوب و نیک و رفتاری صالح محسوب می شود، داخل در محدودة این معنی سوم بوده و این معنای از احسان شامل آن نیز می شود.
در کتاب «مفاهیم اخلاقی ـ دینی قرآن مجید» در این باره چنین آمده است: «فعل أحسن» که مصدر آن «احسان» است، یکی از اصطلاحات اخلاقی اساسی در قرآن می باشد، عموماً معنای آن «نیکی کردن» است، اما در کاربرد عملی قرآن، این واژه عمدتاً به دو نوع ویژه از «نیکی» اطلاق می شود: تقوا و پرهیزکاری نسبت به خداوند و همة اعمال انسانی که از آن سرچشمه می گیرد و اعمالی که محرک آن روح حِلم است».[۲۴]
سپس با ذکر قسمتی از این آیه: « مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ[۲۵]؛ هر کس پروا و شکیبایی پیشه کند، خداوند پاداش نیکوکاران را فرو نمی گذارد» اطلاق اول را توضیح می دهد که: «باید خاطر نشان ساخت که در اینجا محتوای معنایی احسان به تقوا و صبر تعریف شده است که هر دوی آنها از خاصه های انسان مؤمن است.»[۲۶]؛ نویسنده سپس با ذکر آیة «وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ *الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ[۲۷]؛ و برای نیل به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن هم چند آسمان ها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده است، بشتابید* کسانی که در راحت و رنج انفاق می کنند و خشم خود را فرو می خورند و از مردمان در می گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد»، معنی دوم را توضیح می دهد و می نویسد: «کسی که همیشه خواهان دستگیری از مستمندان می باشد، دیر خشم، بخشندة تأذیها و چشم پوشنده از قصاص و تلافی کردن است، همة اینها تجسم و تجلی فضیلت حلم است.»[۲۸] در کتاب مذکور، اگر چه فقط به همین دو معنی و کاربرد برای واژه احسان اشاره شده و از کاربرد دیگر این واژه غفلت شده است اما این مطلب کتاب قابل توجه است که یکی از کاربردها و معانی احسان را معادل اعمالی می گیرد که ناشی از تقوا و پرهیزکاری می باشد، و این را می توان ادعا نمود که در برخی از کاربردهای واژه احسان در قرآن کریم، این لفظ تقریباً مترادف با رعایت تقوا و پرهیزکاری که شرط اصلی آن اخلاص و نیّت پاک است به کار رفته است. و از صریح ترین آیات در این زمینه، آیات ۴۱ تا ۴۴ سورة مرسلات است که در آنها واژة «محسنین» هم طراز و هم سنگ واژه «متقین» گرفته شده است و می توان از آن، مقدار ارتباط معنایی «احسان» و تقوا را بدست آورد: « إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ وَعُیُونٍ * وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ *کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ پرهیزکاران در سایه ساران و [کنار] چشمه سارانند و میوه هایی که دلخواهشان است، به خاطر کارهایی که کردند، بخورند و بنوشند [خوش و] گوارا، ما بدین گونه نیکوکاران را جزا می دهیم».
مفهوم محسنین:
یکی از واژه های اساسی و کلیدی در قرآن کریم، واژة «محسن» و مشتقات آن می باشد. این واژه اسم فاعل از فعل «أحسَنَ» می باشد. از بررسی آن دسته از آیاتی که در آنها واژه های «محسن» ، «محسنین» و «محسنات» به کار رفته است، این نتیجه به دست می آید که این واژه در قرآن در دو معنی به کار رفته است، یکی در خصوص خیر رساننده و نیکی کننده به دیگران و دیگری در مورد کسی که کارهای نیک و رفتار صالح انجام می دهد، چه این رفتار عملی باشد یا روحی و اعتقادی. البته در اینجا نیز مانند کاربردهای واژه «احسان» معنی کاربرد دوم در برگیرنده معنی کاربرد نخست می باشد، زیرا هر کسی که خیری را به دیگران می رساند و به دیگران نیکی می کند، این رفتار او فی نفسه، عمل صالحی محسوب می شود که کاربرد دوم شامل آن بوده و چنین شخصی «محسن» در معنی دوم آن می باشد.
موارد کاربرد نخست واژه محسنین
۱ـ « الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ[۲۹]؛ کسانی که در راحت و رنج انفاق می کنند و خشم خود را فرو می خورند و از مردمان در می گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد» از اینکه بدنبال ذکر آن اوصاف و رفتارها تعبیر به «والله یحبّ المحسنین» شده، معلوم می شود که اوصاف و رفتارهای ذکر شده معرّف «محسنین» است، همچنان که علامه طباطبایی در ذیل آیه می نویسد: «در این گفته خداوند «والله یحبّ المحسنین» این اشاره وجود دارد که اوصاف قبلی، معرّف عنوان «محسنین است[۳۰]».
این از یک طرف و از طرف دیگر، روشن است که تمامی اوصاف مذکور در ارتباط با مردم و خیر و نفعی است که به دیگران رسانده می شود.
۲ـ « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛[۳۱] پس آنان را ببخش و بگذار و بگذر که خداوند نیکوکاران را دوست دارد». در این آیه نیز عنوان «محسن» دربارة کسانی است که خیر و خوبی آنان شامل حال دیگران شده است.
واژه محسنان در معنی و کاربرد عام و مطلق:
اکنون به بررسی برخی از آیاتی که در آنها واژه محسن و یا مشتقاتش در معنای عام و مطلق (یعنی کسی که دارای اعمال صالح و رفتار نیکو می باشد) به کار رفته است، می پردازیم.
۱ـ « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ؛[۳۲] و کسانی را که در حق ما کوشیدند به راه های خاص خویش رهنمون می شویم و بی گمان خداوند با نیکوکاران است». جهاد و مجاهده همچنان که راغب اصفهانی در مفردات گفته[۳۳]، یعنی به کارگیری توان و نیرو در راه مواجهه و مقابله با دشمن، و این کار بر سه قسم است: ۱ـ جهاد با دشمن ظاهری، ۲ـ جهاد با شیطان، ۳ـ جهاد با نفس و خواهش های نفسانی. و تعبیر «فینا» در آیه شریفه می رساند که این تلاش و مواجهه در ارتباط با خداوند و دربارة امور اعتقادی و رفتاری متعلق به او می باشد.[۳۴]
بنابراین، منظور از جهاد و مجاهده در آیه فوق، معنای عامی خواهد بود که شامل هر نوع تلاش و کوشش در راه خدا می شود، اعم از اینکه تلاش در زمینة تقویت و تبلور ایمان و اعتقاد باشد و یا اینکه تلاش و مجاهده در زمینه انجام اوامر الهی و مبارزه با نفس و عوامل گناه و معصیت باشد.
۲ـ « تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ * هُدًی وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولَئِکَ عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۳۵]؛ این کتاب حکمت آموز است، رهنمود و رحمتی برای نیکوکاران[همان] کسانی که نماز را بر پا می دارند و زکات را می پردازند و به آخرت یقین دارند، اینان که از سوی پروردگارشان از هدایتی برخوردارند و هم اینانند که رستگارند».
در آیه فوق از طرفی هدف از نزول آیات قرآن شمول رحمت و هدایت بر محسنان شمرده شده و از طرف دیگر توصیفی از رفتار و حال و هوای محسنان ارائه می شود و در پایان، عاقبت امر محسنان که همان فلاح و رستگاری است، بیان داشته می شود.
قابل توجه اینکه، گاهی قرآن مایة هدایت متقین ذکر شده است[۳۶]، گاهی مایة هدایت مؤمنین[۳۷] و در آیة محل بحث، مایه هدایت «محسنین» ذکر گردیده است.
چنین به نظر می رسد که بین عناوین فوق، یک ترتیب منطقی وجود داشته باشد؛ چرا که تقوا در سورة بقره، دارای مراتب متعددی است که پایین ترین مرتبة آن، نفس آمادگی برای پذیرش حق است. بنابراین کسی که در این مرتبة از تقوا قرار دارد ولو هنوز ایمان نیاورده و عمل صالحی انجام نداده، هدایت قرآنی شامل حال او می شود. و وقتی به مرتبه ایمان برسد قرآن او را به سوی انجام فرامین الهی سوق می دهد و دعوت می کند، و اگر شخص با ایمان، پایبند فرامین الهی و دستورات قرآنی باشد، عنوان «محسن» بر او صادق خواهد بود. و روشن است که کسی که در راه خدا گام بردارد هدایت و رحمت خداوند شامل حال او خواهد بود: « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ».[۳۸]
بنابراین آیات سه گانه پیش بر این سه مرحله تکامل معنوی انسان دلالت دارد.
۳ـ « وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ * وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ * فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛[۳۹] و چه بسیار پیامبرانی که همراه ایشان توده های انبوه نبرد کردند و از هر رنجی که در راه خدا دیدند نه سستی ورزیدند و نه ضعف و زبونی نشان دادند و خداوند شکیبایان را دوست دارد و سخن ایشان جز این نبود که گفتند پروردگارا گناهان ما و گزافکاری هایمان را در کارمان بیامرز و گام های ما را استوار بدار و ما را به خدا نشناسان پیروز گردان. آنگاه خداوند به آنان پاداش دنیوی و پاداش نیک اخروی عطا کرد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»
در آیه بالا صحبت از گروهی ثابت قدم و استوار در راه خداست که هرگز در راه دفاع از دین حق به خود تزلزل و سستی راه نمی دهند و از چیزی در این راه نگران نبوده مگر از نافرمانی پروردگار خود و کوتاهی در انجام تکالیف خداوند، و از این گروه با عنوان «ربّی» یاد می کند. «ربّی» بنا به گفته علامه طباطبایی[۴۰] مانند «رَبّانی» کسی است که خود را به پروردگار اختصاص داده و به چیزی دیگر غیر از اطاعت فرمان الهی اشتغال ندارد. و این مقامی بس بزرگ است. حال خداوند در پایان آیه از چنین گروهی با وصف «محسنین» یاد کرده و بیان می دارد که آنان مورد محبت او هستند.
۴ـ در آیات متعددی از قرآن کریم، از برخی پیامبران الهی با عنوان «محسنین» یاد شده است[۴۱] به عنوان نمونه:
الف) «وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ[۴۲]؛ و ندایش دادیم که ای ابراهیم رؤیایت را به حقیقت باور داشتی، ما بدینسان نیکوکاران را جزا می دهیم.»
آیات بالا جزو آیاتی است که داستان رؤیای حضرت ابراهیم(ع) دربارة ذبح فرزندش و درصدد جامة عمل پوشاندن این رؤیا که یک فرمان الهی بود، از سوی او را بیان می دارد و بعد از این اطاعت بی چون و چرای ابراهیم از فرمان الهی بود که از زمرة «محسنین» شمرده می شود.
ب) «سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ [۴۳]؛ سلام بر موسی و هارون، ما بدینسان نیکوکاران را جزا می دهیم که آن دو از بندگان مؤمن ما بودند». مسلماً خداوند به خاطر رفتار صالح بسیار فراوان حضرت موسی و هارون آن دو را به وصف «محسنین» توصیف نموده است.
۵ـ «وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ * وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ؛[۴۴] و چون آنچه بر پیامبر [اسلام] نازل شده است، بشنوند می بینی که چشمانشان از اشک لبریز می شود، از آنکه حق را می شناسند [و] می گویند پروردگارا ما ایمان آورده ایم، ما را در زمرة گواهان بنویس، و چرا به خداوند و حق حقیقتی که برای همة ما نازل شده است، ایمان نیاوریم و حال آنکه امیدواریم که پروردگار ما را در زمره شایستگان در آورد. و خداوند نیز به پاداش این سخن که گفتند، بوستان هایی که جویباران از فرودست آن جاری است، نصیبشان می سازد که جاودانه در آن خواهند بود و این پاداش نیکوکاران است». در آیات بالا توصیف به «محسنین» شامل حال کسانی شده که رفتار اعتقادی صالحانه ای که عبارت از ایمان به خداوند و پیامبر(ص) و کتاب آسمانی قرآن است. داشته اند.
نتیجه:
از مجموع مباحث گذشته این نتیجه به دست می آید که واژه احسان در قرآن کریم دارای سه معنی و کاربرد است:
۱ـ خوبی و نیکی به دیگران؛ ۲ـ انجام و سر و سامان دادن امر و کاری به نحو نیکو و کامل؛ ۳ـ انجام عمل صالح و رفتار نیک.
از مجموع آیاتی که در آنها واژه احسان در معنی سوم به کار رفته است می توان این استنباط را داشت که احسان در این معنی و کاربرد تقریباً مطابق رعایت تقوای الهی و انجام اعمال صالح با هدف سالم و نیت مقدس است. و دربارة واژه «محسن» و مشتقاتش، این نتیجه به دست می آید که در استعمالات قرآنی، این واژه دارای دو معنا و کاربرد است:
۱ـ خیر و یاری رساننده به دیگران.
۲ـ انجام دهندة اعمال صالح و به جای آورندة رفتارهای نیک.
با توجه به اینکه تقوا دارای مراتب متعددی است و حتی مرتبه ای از آن می تواند نفس آمادگی برای پذیرش حق باشد، بدون آنکه هنوز خبری از ایمان و عمل باشد، در حالی که عنوان «محسن» بر چنین شخصی تا مادامی که به مرحله عمل و انجام رفتارهای صالح نرسد صادق نخواهد بود، از این مطلب این نتیجه به دست می آید که مقام محسنان از برخی از مقامات متقیان بالاتر است.
مضافاً بر اینکه از بررسی مجموع آیاتی که در آنها مشتقات واژه «محسن» به کار رفته است و نیز از توصیف برخی از پیامبران بزرگ الهی مانند ابراهیم(ع) و نوح(ع) و یوسف(ع) به عنوان «محسن» این نتیجه نیز بدست می آید که در اصطلاح قرآن عنوان «محسن» در کاربرد دومش بیشتر در حق کسانی به کار رفته است که از ایمانی راسخ و ثبات قدم در راه حق و انجام تکالیف الهی و اعمال و رفتار صالح برخوردار بوده اند.
پی نوشت ها:
[۱] ـ دکتر روحانی، محمود، المعجم الأحسایی لالفاظ القرآن الکریم، ج ۱، ص ۴۰۶؛ ج ۲، ص ۷۳-۷۵ و ۵۰۱؛ ج ۳، ص ۱۳۷۱ ـ ۱۳۷۲، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۶۸٫
[۲] ـ احمدبن فارس، معجم مقابیس اللغه، ج ۲، ص ۵۷، دارالکتب العلمیه، قم.
[۳] احزاب/۵۲٫
[۴] ـ عنکبوت/۸٫
[۵] ـ قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، ج ۲ ، ص ۱۳۴-۱۳۵، چاپ هفتم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۶] ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، ص۲۳۵٫
[۷] ـ ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ترجمه دکتر فریدون بدره ای، ص ۵۵۴، نشر و پژوهش فرزان، تهران، ۱۳۷۸ ش.
[۸] ـ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، عربی، ج۳، ص ۱۷۳، اسماعیلیان، قم، ۱۳۹۱ هـ.
[۹] ـ مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از فضلا، تفسیر نمونه، ج ۲ ، ۳۹۷، چاپ بیست و سوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۱۰] ـ بقره/۸۳٫
[۱۱] ـ آیاتی به همین مضمون: انعام/ ۱۵۱، احقاف/۱۵، عنکبوت۸٫
[۱۲] ـ الرحمن/ ۶۰٫
[۱۳] ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۷، دارالقلم، دمشق، ۱۴۱۲ هـ.
[۱۴] ـ سیدرضی، نهج البلاغه، صبحی صالح، ص ۵۰۹، حکمت ۲۳۱، دارالهجرة قم.
[۱۵] ـ سجده/۷٫
[۱۶] ـ مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از فضلا، تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۱۲۳، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، ۱۳۶۹ ش. تهران.
[۱۷] ـ بقره/ ۲۲۹٫
[۱۸] ـ همان، ج۲، ص ۱۱۸؛ علاوه بر آیاتی که از آنها در متن بحث شد در آیات زیر نیز واژة احسان در معنی فوق به کار رفته است: بقره/۱۰۰ و ۱۷۸، کهف/ ۳۰ غافر/ ۶۴ تغابن/۳٫
[۱۹] ـ سیدرضی، نهج البلاغه ، صبحی صالح، ص ۴۸۲، حکمت ۸۱، دارالهجرة، قم.
[۲۰] ـ همان.
[۲۱] ـ زمر/۱۰٫
[۲۲] ـ انعام/ ۱۵۴٫
[۲۳] ـ درباره آیاتی که واژه احسان در آنها در این معنی و وجه سوم، به کار رفته است رجوع کنید به: نحل/ ۳۰، نمل ۹۰ رحمن/ ۶۰، آل عمران/ ۱۷۲، مائده/ ۹۳، یونس/ ۲۶، زمر/ ۱۰، اسراء/ ۷، نساء/ ۱۲۸، قصص/ ۷۷ و بقره/ ۱۹۵٫
[۲۴] ـ ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ترجمه دکتر فریدون بدره ای، ص ۴۵۹، نشر و پژوهش فرزان، تهران، ۱۳۷۸ ش.
[۲۵] ـ یوسف/ ۹۰٫
[۲۶] ـ پیشین، ص۴۶۳٫
[۲۷] ـ آل عمران/۱۳۳ و ۱۳۴٫
[۲۸] ـ پیشین، ص۴۶۳٫
[۲۹] ـ آل عمران/ ۱۳۴٫
[۳۰] ـ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، عربی، ج ۴، ص ۲۰، اسماعیلیان، قم.
[۳۱] ـ مائده/۱۳٫
[۳۲] ـ عنکبوت/۶۹٫
[۳۳] ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، ص ۲۰۸، دارالقلم، دمشق.
[۳۴] ـ طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، عربی، ج ۱۶، ص ۱۵۱، اسماعیلیان، قم، ۱۳۹۳ هـ . ق.
[۳۵] ـ لقمان/ ۲-۵٫
[۳۶] ـ بقره/۲٫
[۳۷] ـ نمل/۲٫
[۳۸] ـ عنکبوت/ ۶۹٫
[۳۹] ـ آل عمران/۱۴۶-۱۴۸٫
[۴۰] ـ طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، عربی، ج ۴، ص ۴۱، اسماعیلیان، قم، ۱۳۹۳ هـ . ق.
[۴۱] ـ در این زمینه مراجعه شود به: یوسف/ ۲۲ و ۵۶ و ۹۰، انعام/ ۸۴، صافات/ ۷۵- ۸۱ و ۱۰۴ – ۱۰۵و۱۰۹و ۱۱۱و ۱۲۰-۱۲۲ و ۱۳۰- ۱۳۲٫
[۴۲] ـ صافات/ ۱۰۴-۱۰۵٫
[۴۳] ـ صافات/ ۱۲۰-۱۲۲٫
[۴۴] ـ مائده/ ۸۳-۸۵٫
ثبت دیدگاه